نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - برش هشتم
برش هشتم از کتاب "روی جاده رملی"
نوید شاهد - محمد علی عرفانی در کتاب "روی جاده های رملی" روایت می کند: آن روزها تصمیم گرفته بودم که درسم را رها کنم و به استخدام ارتش درآیم، ولی خانواده ام با استخدام من در ارتش مخالف بودند. می خواستند درسم را ادامه دهم تا دیپلم بگیرم. یک شب کنار پدرم نشستم. پدرم پیچ رادیو را با پیچ گوشتی محکم کرد و باتری آن را انداخت. رادیو را روشن کرد.
کد خبر: ۴۹۷۵۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۰۷

نوید شاهد – گیتی احدی خواهر شهید "حمید احدی" در کتاب "چشم‌هایش می‌خندید" می‌گوید: صدای قرآن از بلندگوی مسجد پخش شد. حمید برگه را وسط دفترم گذاشت و گفت: "بمونه بعد شام بهت یاد می‌دم." با دل‌خوری گفتم: "کجا؟" رفت طرف شیر آب. اوّل نماز، بعد کارای دیگه.
کد خبر: ۴۹۰۵۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۱